هرچند ما دوست داریم یک شب مهتابی خدمت شما برسیم! اما امشبی که در آنیم را غنیمت بشمریم... حاجآقا الان از خانواده میرزامهدی شیرازی چه افراد شاخصی ماندهاند؟
از آن خاندان آقاسیدمحمد که فوت شد. تشکیلات آقاسیدمحمد شیرازی، یک تشکیلات سازمان یافته بود. با همه کربلاییها و... در ارتباط بود و فعالیت داشت. یک حالت – شاید تعبیرم درست نباشد- حزبی داشتند و هماهنگ و یکنواخت حرکت میکردند. پیروان و دوستان ایشان یکنواخت حرکت میکردند و برنامه میریختند برای اینکه آقاصادق را به جای اخویشان به عنوان مرجع مطرح کنند.
می گویند مرحوم آقاسیدمحمد در سی و پنج سالگی اعلام مرجعیت میکند و البته آقای خویی در مورد ادعای مرجعیت ایشان موضع میگیرند.
بله ایشان و مرحوم آقای شاهرودی موضع گرفتند. البته مرحوم سیدمحمد در برخی درسها قوی بودند و چون استحکام سازمانی قویای داشتند توانستند بر اوضاعشان مسلط شوند. آن استحکام سازمانی را الان بیشتر دارند.
یک برادر هم آقاسیدحسن شیرازی بود که در سوریه ترور شد. در عراق زندان شد و بعد از آزادی به سوریه رفت و توسط ایادی بعثیها در آنجا ترور شد.
یک برادر هم آقامجتبی است که در انگلستان از سخنان ایشان بهرهمند می شوید! (خنده و تأسف حضار) از حرکتهای ایشان خیلی متأسفیم. حرکات نامطلوبی است.
به نظر شما خانواده شیرازی با سیدمجتبی و هتاکیهای او علیه علمای ایران موافقند؟
اظهار برائت نمیکنند. من به بعضی هایشان میگویم. میگویند نظر خودش است و ما کاری نداریم. هیچ وقت در جایی شنیده و مشاهده نشد که اظهار تأسف و تألمی شده باشد و از او تبری کنند. داماد ایشان یاسر الحبیب است. آن روحانی کویتی که الان لندن نشین شده است. یاسر الحبیب در سخنانش، موضع خودش را به آقاسیدصادق شیرازی با عنوان مرجعیت اعلای شیعه جهان مستند میکند. متأسفانه این یاسر الحبیب مواضع تندی دارد. خود آقامجتبی هم که از مرز خارج است.
ظاهرا در عرصه بین الملل بسیار فعال هستند؟
بله، خیلی. عرض کردم فعالیت بین المللی و سازماندهیشان خیلی قوی است... مطالب دیگر چیزهایی است که اسرار ناگوست و ما هم نباید بگوییم و شما هم نباید بشنوید. خلاصه آنها یک خاندانند که بعضی از اقوامشان در کربلا و در مکه بودند و هستند. الان یکی از فرزندان آقاسیدمحمد شیرازی در قسمتی از صحن مطهر نماز میخواند.
اما خانواده محترم خودتان؟
در مورد خانواده ما، مرحوم آقای شیرازی ساکن نجف بودند. نفوذ ما در کشورها، زیاد بوده و هست. امسال چند روز قبل از محرم بنابر هماهنگی که با بعضی از افاضل حوزه علمیه و اساتید دانشگاه الکوفه ـ یکی از مهمترین دانشگاههای عراق ـ داشتیم قرار شد به مناسبت سیامین سالگرد رحلت مرحوم والدمان، مراسمی در نجف بگیریم. ما در آنجا چند مدرسه داشتیم. یک مدرسه که دوسه هزار متر بود؛ خانه و حسینیه و نمازخانه داشت. همه را صدام با خاک یکسان و پاک پاک کرد. تنها یکی از آن مدارس سالم مانده است. به حسب ظاهر مدرسه سادهای بود. از جهت محتوا هم خیلی خوب بود. من خودم رفتم بعد از سقوط چند بار مدرسه را بررسی کردیم. بعد تصمیم به تجدید بنا گرفتیم و مشغول شدیم. بحمدلله الان مدرسه با وضع خوبی در شش طبقه در حال ساخت است. دو طبقهاش آماده است. برنامهریزی کردیم که سیامین سالگرد مرحوم آقای شیرازی را در آنجا برگزار کنیم. از اکثر نقاط عراق شرکت کردند. تعداد کمی از شهرهای عراق بود که در این مراسم شرکت نکردند. این برای افراد و حتی برای خود حوزه جالب توجه بود. الان سی سال است که آقای
ایشان مجاهدتهای زیادی در عراق داشت. بنده هم در اکثر برنامهها اجراکننده بودم. آنجا زندان هم شدم. فرار کردم آمدم تهران. این است که روابط ما با عراق و عراقیها خیلی وسیع است. در یکی از سفرها با نوری المالکی و ابراهیم جعفری ملاقات داشتیم. سخنرانی مفصلی برای دکتر ابراهیم جعفری کردم.
خاطره این عکس امام خمینی و مرحوم والد شما که داخل حسینیه زدید را برای ما میگویید؟
بعد از انقلاب، سال 58، مرحوم والد به حج مشرف شدند. برنامه و سفر خیلی مهمی آنجا داشتند. آن وقت پرواز حج از مشهد نبود بلکه از تهران بود. از مشهد که به تهران رفتند دو روز تهران ماندند. آن ایام مصادف بود با ایام انتخابات مجلس خبرگانِ تدوین قانون اساسی. مرحوم والد در حسینیه فاطمیون تهران توقف کردند. علما و مسئولین تهران، نخست وزیر و وزرا، اعضای مجلس خبرگان، مرحوم آقای بهشتی، اردبیلی و ... همه برای دیدار ایشان آمدند. دیدارهای عمومی زیاد بود. ایشان قبل از سفر حج، به قم هم مشرف شدند. دو روز هم قم بودند. در همان دو روز اقامتشان در قم، همه آقایان به دیدن ایشان آمدند. حضرت امام(ره) هم آمدند. این عکس مال آنجاست.
ما عکسهای زیادی در سایت شما دیدیم گویی دیگر مقامی از مقامات عالی رتبه عراق نمانده که با شما دیدار نکرده باشد.
بله. همه آنها میگویند در دوران جهاد تنها کسی که پشتوانه ما بود و به ما رسیدگی میکرد مرحوم آقای شیرازی بود. میگفتند که خود شما بودید که می آمدید و به ما کمک مالی میکردید. فعالیت ما جنبه حزبی و گروهی خاص نداشت. تنها صحبت از مبارزه با رژیم بعث و هیأت حاکمه آن روز بود.
از شما دعوت نکردند که در عراق مستقر شوید و آنجا بمانید؟
مکرر دعوت میکنند. علما و طلاب و فضلا و مردم و حتی مسئولین عراق و عشایر و قبائل دعوت میکنند. ما ماندیم بر سر دوراهی. با احترام به ایران و ایرانیها، اما ما در عراق بیشتر اقامت داشتهایم. نجف مسقط الرأسِ ماست و هر چه داریم آنجاست. علمی که در نجف اشرف هست جای دیگر نیست. انا مدینه العلم و علی بابها. نجف، نجف است و هیچ چیزی جای نجف را پر نمیکند؛ نه مشهدِ امام رضا و نه قمِ حضرت معصومه سلام الله علیها. هیچ جایی پیکره معنوی حضرت امیر سلامالله علیه را ندارد. امیرالمؤمنین ابوالاعلی و خیرالائمه است. حساب امیرالمومنین با همه ائمه علیهمالسلام جداست. من حتی میگویم درست است که خدای متعال خواسته عشق امام حسین (ع) در دل مردم باشد و بقا دین مرهون شهادت امام حسین (ع) است؛ اما پیامبر (ص) اکرم میفرمایند «و ابوهما خیر منهما» پدر امام حسن و امام حسین علیهم السلام از آنها بهتر است. در کربلا گفتند «بغضا منا لأبیک» ما به خاطر کینهای که نسبت به پدرت داریم با تو میجنگیم. به هر جهت همه چیز در نجف اشرف است.
چه شد که حوزه نجف به فترت رسید و این حوزه به قم منتقل شد؟
به دلایل سیاسی. علما را از نجف بیرون کردند. این مقداری هم که ماندند به اراده خداوند متعال بود. آنها اصلا میخواستند نجف را پاک کنند. فترتی در حوزه رخ نداد. در اثر فشار سیاسی، علما را از نجف بیرون کردند. شما نمیدانید صدام چه جنایاتی در قبال حوزه و دین و دیانت و شیعه مرتکب شد. واقعا در طول تاریخ چنین اتفاقی کم رخ داده است. من و نماینده حضرت امام خمینی(ره) و آقای خویی در کربلا پیش استاندار رفتیم و طی مذاکراتی در مورد حوزه توافقاتی کردیم. آنها یک هفته به ما مهلت دادند. همان شب بعد از نماز، شرطه و پلیس و نیروهای امنیتی آمدند و هزار و صد نفر از طلبههای فاضل، آیتالله، عالم و مجتهد و ریش سفید بود را گرفتند و به کاروانسرا بردند و بعد از مرز بیرون کردند. معلوم بود که دیگر حوزهای نمیماند. بعد از اینکه اوضاع آرام شد، از دوهزار طلبه ایرانی، فقط 17 طلبه باقی مانده بودند. همه طلبههای پاکستانی، هندی و ... را بیرون کردند.
در حوزه نجف افراد دیگری مانند مرحوم والد شما بودند که انگیزه مبارزه سیاسی داشته باشند؟
دو نفر دیگر آیتالله سعیدی و آیتالله غفاری هستند که این دو نفر را هماعدام نکردند. این دو بزرگوار در زندان و زیر شکنجه کشته شدند. ولی صدام حداقل دوهزار عالم، استاد، فاضل، مجتهد، امام جماعت و آخوند و معمم را اعدام کرد. یک بیانیه صادر کردند که پسر آسیدابوالحسن جاسوس اسرائیلیهاست. هر کس بتواند او را گیر بیاورد و تحویل بدهد ده هزار دلار جایزه دارد. این دو هزار روحانی به اضافه حداقل دو سه میلیون نفری است که در رژیم بعث کشته شدند. صدام یک جانی بود. در بغداد دستگاههای چرخ گوشت آورده بود و آدمها را زنده زنده داخل آن می ریخت. پهلوی و صدتا مثل پهلوی در ایران، در خوابشان نیز این جنایتها را نکردند.
در عراق همه علما انگیزه مبارزه داشتند. کل نجف مبارزه بود. البته مرحوم آقای شیرازی در کنار آقاسیدمحسن حکیم نسبت به سایر علما و مراجع عظام تقلید پیشتاز مبارزه بودند.
خود صدام با کلت خودش بنت الهدی خواهر آقاسیدمحمدباقر صدر را زد. آقای خویی با آن همه عظمت را با ماشین بردند پیش صدام. در حرکت انتفاضه سال 91 از خانواده حکیم سی و پنج نفر را شهید کردند.
ما خانواده هایی در نجف اشرف داریم که سی نفرشان اعدام شدند. از خانواده دایی مرحوم آیت الله میلانی سه نفرشان اعدام شدند.
این بعثیها الان در قالب حزب داعش درآمدهاند؟
بله، همان ها هستند. امتزاج یافته وهابیت، بعثیها، طالبان، القاعده، سلفیها و اخوان المسلمین هستند.
حاجآقا هدف از مزاحمت این بود تا نظرات حضرتعالی را بیواسطه منتقل کنیم تا شماتت بدخواهان راه به جایی نبرد.
مرحوم آیتالله شیرازی دوران زندگیشان، دوران مجاهده بود. از زمان پهلوی، زندان رفتند و تبعید شدند. پیکره ایشان، پیکره مجاهده و مبارزه است. مسائل همیشه برایشان معلوم بود. طبیعی بود که معتقد بود باید مبارزه را ادامه داد.
از اینکه حوصله کردید و در این ساعت از شب ما را به حضور پذیرفتید و برای این گفتگو وقت گذاشتید صمیمانه قدردانی میکنیم.
ما هم از دیدارتان خوشحال شدیم. از شما متشکرم و برای ازدیاد توفیقاتتان دعا میکنم
گفتوگو از: حجتالاسلام علیپور و حجتالاسلام دکتر برزگر گنجی و آقای محمدمهدی زارع